کد مطلب:134758 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:257

بیداری روح انقلابی
قیام امام حسین (ع) علت بیداری دوباره ی روح انقلابی در مسلمانان پس از دوره ی طولانی خمود و سستی بوده است. آفتهای روانی و اجتماعی مانع آن می شدند كه یك مسلمان از خود وهویت انسانی اش دفاع كند. لذا قیام امام حسین (ع) تمام موانع درونی و بیرونی ای را كه مانع انقلاب می شدند، در هم شكست.

فضای دینی ای كه امویان به واسطه ی آن حكومت فاسد و گندیده ی شان را پوشش داده بودند و میان مردم و انقلاب مانع می شد به وسیله ی قیام امام حسین (ع) در هم شكسته شد و چهره ی واقعی حكومت بنی امیه آشكار گشت؛ قیام امام حسین (ع) آشكار نمود كه حكومت بنی امیه یك حكومت جاهلی است نه دینی و انسانی و لذا باید بر آن شورید و آن را در هم شكست.

برخی از اصول مسلم اخلاقی كه بین مسلمانان و قیام مانع می شد، و دستور بر مراقبت آنها می داد عبارت از سه چیز بود: خود، منافع خود، و موقعیت اجتماعی خود را حفظ كن؛ قیام امام حسین (ع) اخلاق نوینی به مسلمانان آموخت كه نباید تسلیم شد، نباید بر سر مسائل انسانی كوتاه آمد و با تمام توان باید با نیروهای تبهكار مبارزه نمود و همه چیز را در راه عقیده ات فدا كن.


حب ذات از جمله موانع قیام و انقلاب می باشد كه آدمی را به محافظه كاری سوق می دهد؛ اما قیام امام حسین (ع) برای گروههای زیدی احساس گناه، سرزنش خود و بیزاری از خود خواهی را در پی داشت.

تمام این عوامل مانع میان آدمی و انقلاب میگردد؛ اما قیام امام حسین(ع) تمام این عوامل را از بین برده و انسانها را كاملا برای قیام آماده نمود. روح انقلابی در زندگی ملتها و حاكمان از جایگاه مهم و ویژه ای برخوردار است.

وقتی روح انقلابی به سردی می گراید و آن گاه كه ملتها نسبت به حاكمان سر تسلیم فرود آورند، حاكمان در حاشیه امنیت قرار می گیرند و دست به هر كاری كه می خواهند می زنند، بدون این كه برای كسی حسابی باز كنند این از جانب حاكمان، اما از جانب توده ی مردم هر چه زمان خمود و سستی روح انقلابی ادامه یابد، چیره شدن بر آن ملت آسان تر خواهد بود و روحیه ی تن پروری و بی عملی در آن نفوذ می كند و تن دادن به وضع موجود برای او لذیذ و گوارا خواهد شد. از چنین ملتی هرگز نمی توان امید قیام و تلاش برای تغییر وضع موجود و ابزار وجود در برابر حاكمیت داشت. چنین وضعی اصلاح و تحول او را امری سخت دشوار می نماید.

امام علی (ع) بسیار مشتاق بود كه روحیه ی انقلابی در ملت زنده و پویا بماند؛ دوست داشت قدرت بر انقلاب دروضعی كه انقلاب لازم است در میان مردم ماندگار باشد. شاهد این سخن، كلامی است كه حضرت (ع)در بستر مرگ به فرزندش فرمود: «خوارج را بعد از من نكشید؛ چون كسی كه طالب حق است و به خطا رفته است همچون كسی نیست كه در پی باطل است و به آن رسیده است». [1] .

علت این سخن پیداست؛ چون حضرت (ع) با خوارج چنگید زیرا كه آنها بر حكومتی كه با منافع برتر مردم هماهنگ بود، تحت تأثیر اندیشه های نادرست و بیهوده شوریدند. اما این موضع خوارج را نسبت به حكومت بنی امیه كه آن را حكومتی باطل می شمردند، تغییر نداد هدف حضرت (ع) این بود كه جامعه بعد از او علیه خوارج بسیج نشود، چون سكوت جامعه نسبت به خوارج آنها را قدرت می دهد تا همیشه در برابر حكومت بنی امیه بایستند و


بدین ترتیب فضا برای حاكمان بنی امیه كاملا آرام نخواهد بود اما به وصیت حضرت (ع) عمل نشد و جامعه علیه آنها بسیج شد و با آنان جنگیدند. با این همه همیشه به عنوان خاری در كنار حكومت بنی امیه وجود داشتند، ولی بنا به دلایلی كه گذشت در آن تأثیر نگذاشتند.

برای اینكه تصویر روشن از میزان تأثیر قیام امام حسین (ع) در بیداری روح انقلابی در جامعه ی اسلامی داشته باشیم، خوب است ملاحظه نماییم كه این جامعه حدود بیست سال كامل به سكون و سكوت دچار شده بود و در خلال این بیست سال هیچ قیامی- علی رغم و.جود انگیزه ها و عوامل - قبل از قیام امام حسین (ع) رخ نداده بود.

از زمانی كه امام علی (ع) به شهادت رسیده بود، حكومت به طور یك دست و خالص از آن امویان گردید و تا زمان قیام امام حسین (ع) هیچ اعتراض جدی و جمعی نسبت به انواع ظلم و كشتار و چپاول بیت المال توسط امویان واطرافیان آنها، صورت نگرفته بود. موضع بزرگان در برابر این كارها، ایجاد توجیهات دینی و سیاسی بوده است و موضع توده مردم هم موضع تسلیم و بندگی. بیست سال - ازسال چهلم تا شصت هجری - بر این جامعه چنین گذشت و تنها بعد از سال شصت هجری و بعد از قیام امام حسین (ع) تحولی رخ داد. مردم به قیام پرداختند و در انتظار رهبری بودند كه آنها را به قیام وا دارد؛ توده ی مردم هر لحظه آماده ی قیام و شورش علیه حاكمان اموی بودند، اما نیاز به رهبری داشتند. هرگاه رهبری پیدا شود، انقلاب هم رخ خواهد داد.

تنها شورش و اعتراضی كه امویان در طول این سالها با آن روبه رو بودند، شورش خوارج بوده است. اما - چنان كه گفتیم - با جامعه ی اسلامی هماهنگ نبود و لذا چندان به توفیق دست نیافته بودند. حاكمیت هم با سربازانی از ساكنان شهرهایی كه شورش از آن جا آغاز شده بود به قلع و قمع خوارج پرداخت. اما آن چه كه بعد از قیام حسین (ع) رخ داد، چیز دیگری بود؛ شورش با بهره گیری از توجه كامل جامعه ی اسلامی بوده است. اسباب و علل آن از انگیزه ی خوارج فراتر بود. عللی برخاسته از واقعیت جامعه؛ ظلم و ستم و محرومیت و فقر. حاكمان اموی نتوانستند از سربازان ساكن در مناطق انقلابی به مقابله با این شورشها استفاده نمایند؛ آنها به خوبی می دانستند كه یك نوع هماهنگی و سازگاری درونی میان انقلابیون و غیر انقلابیون وجود دارد؛ لذا به واسطه ی سربازانی بیگانه از مناطق انقلابی به مقابله ی این شورشها روی آوردند. به جلب سربازانی از سوریه و حامیانی دائمی در مراكز حكومت پناه آورده بودند.


ه: قیام توابین

نخستین واكنش در برابر شهادت امام حسین (ع) نهضت توابین در كوفه بوده است. وقتی امام (ع) به شهادت رسید و ابن زیاد سربازانش را ازنخیله بازگرداند، شیعیان سخت پشیمان گشته بودند. دریافته بودند كه سخت دچار اشتباه بزرگ شده اند كه به امام حسین (ع) قول یاری و همكاری داده ولی تنهایش گذاشته بودند. امام (ع) در سرزمین شان به شهادت رسیده بود ولی او را یاری نكرده بودند. آنها دریافته بودند كه ننگ و گناهشان در این حادثه جز به كشتن قاتلان امام (ع) پاك نمی شود. لذا به كوفه نزد پنج تن از بزرگان شعیه به نامهای، سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب بن نجبه ی فزاری، عبدالله بن سعد بن نفیل أزدی و عبدالله بن وائل تمیمی و رفاعة بن شداد بجلی شتافتند. پس از اجتماع آنها، مسیب بن نجبه چنین سخن آغاز كرد:

«... ما در تزكیه ی نفس مان و تفرقه ی شیعیان ضرور كرده ایم تا این كه خداوند ما را به نیكان مان آزمود. در یكی از رزمگاههای نواده ی پیامبر (ص) از دروغگویان بودیم. نامه های او به ما رسید و فرستاده های او نزد ما آمدند. از ما در آغاز و فرجام و آشكار و پنهان طلب یاری كرد. اما ما نسبت به او بخل ورزیدیم و در كنار ما به شهادت رسید.


ما نه به دستانمان او را یاری كرده ایم و نه به زبانمان و نه به واسطه ی ثروتمان به او كمك كرده ایم و از قبیله های مان به یاری او نرفته ایم. هیچ عذری نزد پروردگارمان و پیامبرمان نداریم. نه به خدا قسم هیچ عذری جز كشتن قاتلان و همدستان آنها ندارید و یا این كه در این راه كشته شوید. شاید خداوند بدین وسیله از ما راضی شود...».

سلیمان بن صرد خزاعی به عنوان رهبر آنها چنین گفت:

«ما گردن های مان را به قدوم خاندان پیامبر (ص) فرود آورده بودیم و به او وعده یاری دادیم و آنها را به آمدن تشویق كرده بودیم. اما وقتی كه آمدند، سستی نمودیم و ناتوانی به خرج دادیم. منتظر ماندیم تا چه می شود. تا این كه فرزند پیامبر (ص) و پاره تن او در میان ما كشته شد... برخیزید، كه پروردگارتان خشمگین شده است. نزد همسران و فرزندانتان باز نگردید تا این كه خداوند راضی شود. به گمانم او راضی نمی شود مگر این كه با قاتلانش كارزار كنید و یا از بین شان ببرید. از مرگ نهراسید؛ به خدا قسم هرگز كسی از مرگ نهراسید مگر این كه خوار و ذلیل گشت؛ همچون بنی اسرائیل باشید آن گاه كه پیامبرشان به آنها فرمود: شما به خاطر پرستش گوساله به خودتان ستم كرده اید؛ پس به سوی پروردگارتان بازگردید؛ خودتان را بكشید كه این نزد پروردگارتان برای شما بهتر است».

سلیمان بن صرد به سعد بن حذیفة بن یمان و شیعیان طرفدار او در مدائن نامه نوشت و آنها نیز به دعوت او پاسخ گفته. به مثنی بن محربه عبدی در بصره و شیعیان آن جا نامه نوشت، آنها نیز پاسخ مثبت دادند.

نخستین كاری كه آنها پس از شهادت امام حسین (ع) در سال 61 هجری انجام داده بودند، جمع آوری سلاح ودعوت مخفیانه ی مردم به خونخواهی امام (ع) بوده است. شیعیان هم گروه گروه و دسته دسته به آنها می پیوستند. این كار همچنان تا مرگ یزید ادامه داشت و مبلغانی از آنها هم به دعوت مردم پرداختند و تعداد زیادی از مردم بعد از مرگ یزید به آنها پیوستند و آشكارا به مبارزه با حكومت و منافع شان پرداختند.


اما در شب جمعه، پنج ماه ربیع الاخر، سال 65 ب سوی قبر امام (ع) شتافتند. وقتی به آن جا رسیدند همگی یكباره فریاد برآوردن و گریه سر دادند گفتند:

«پروردگارا، ما فرزند پیامبرمان را وانهادیم؛ به خاطر آن چه كه بر ما گذشت ما را بیامرز و توبه مان را بپذیر كه تو توبه پذیر و بخشنده ای. به حسین (ع) و یاران شهید و وفادارش رحمت نمای. پروردگارا ما تو را بر مرگی چون مرگ آنان گواه می گیریم. اگر ما را نبخشی و رحم نكنی، البته از زیانكاران خواهیم بود».

قبر حضرت (ع) را در حالتی ترك گفتند كه خواهان جنگ و نبرد بودند؛ آنها با سربازان اموی به پیكار برخاستند و همگی را از بین بردند. [2] .

توابین بر این باور بودند كه مسؤولیت شهادت امام (ع) در درجه ی نخست نظام است نه افراد؛ البته آنها مسأله را درست تشخیص داده بودند، لذا می بینیم كه به شام توجه نمودند و به قاتلان امام (ع)در كوفه چندان توجهی ننمودند.

مطلب قابل توجه این كه این قیام از همان مسأله ی احساس گناه و پشیمانی و آمرزش خواهی از گناه سرچشمه گرفته است. با مطالعه ی سخنان، نوشته ها و سخنرانیهای آنها می توان احساس عمیق گناه و پشیمانی و گرایش شدید به آمرزش طلبی را دریافت. این احساسات همگی برخاسته از این انگیزه ها بود كه آن را صورت قیامی انتحاری در آورده بود. قیام كنندگان در این جا در پی انتقام و آمرزش گناه بودند و هدفی جز این نداشتند. آنها در پی پیروزی، حكومت، غنیمت نبوده اند بلكه تنها در پی انتقام بوده اند. توابین با این یقین و اعتقاد راسخ از سرزمین شان خارج شده بودند كه هرگز به آن جا باز نخواهند گشت. آنها مرگ را انتخاب كرده بودند و لذا وقتی به آنها امان داده شده بود، نپذیرفتند. [3] .

بنابراین این قیام، هدفهای اجتماعی مشخص و روشنی نداشت؛ بلكه هدف روشن آن، انتقام و آمرزش طلبی بوده است.

مطالب نخستین سخنرانی سلیمان بن صرد به خوبی نشانگر حالت جامعه ی قبل از قیام امام (ع) و موضع آن در برابر جنبشهای اصلاحی است. چنان كه بیانگر موضع همین جامعه


در برابر قیام امام (ع) نیز می باشد. كلمات و واژگان در فقره ی نخست آن تقریبا در بردارنده ی نوعی شرم و حیا، ناتوانی، فریب و بی عملی و تن به پستس دادن می باشد. در ضمن بقیه ی این سخنرانی و دیگر مطالبی كه در تحریك این قیام گفته شده است، بیانگر آن است كه چگونه قیام امام حسین (ع) همچون آتشفشانی تمام این معانی و مفاهیم را از بین برده است و به جای آن انیگزه ی توفنده ی انقلاب و شهادت طلبی را قرار داده است. در مطالبی كه از تاریخ طبری نقل شد دریافتیم كه این قیام تنها محدود به شیعیان نبوده است بلكه دیگر افراد و گروهها كه در آرزوی تغییر اوضاع و احوال از طریق نابودی سلطه ی امویان به وسیله ی انقلاب بوده اند نیز در آن شرك نموده اند.

از این كه این قیام، یك قیام انتقام جویانه و هدفی جز انتقام برای قیام كنندگان در بر نداشت، تعداد اندك قیام كندگان را نیز به خوبی تفسیر می كند.در دفتر ثبت لشكریان سلیمان بن صرد، شانزده هزار مرد جنگی بود كه تنها چهار هزار از آنها با او رفته بودند. [4] از شهر مدائن هم تنها صد و هفتاد مرد جنگی اعلام آمادگی كرده بودند و از بصره هم سیصد نفر [5] چون اقدام انتحاری تنها افرادی در سطح بالای فداكاری و اعتقاد سرشار به اصول را به خود جلب می نماید كه این افراد همیشه اندك اند.

اما اگر منصفانه به واقعیت بنگریم باید این قیام را هر چند كه انتحاری بوده است و هدفهای اجتماعی مشخص نداشته است، جدی تلقی نماییم؛ چون بر جامعه ی كوفه تأثیر به سزایی نهاده بود. سخنرانیهای رهبران این قیام و شعارهای آنها، توده ی مردم در كوفه را در قیام علیه حكومت بنی امیه بسیج نمود؛ لذا هنوز خبر مرگ یزید به آنها نرسیده بود كه بر حاكم اموی یعنی عمرو بن حریث شوریدند و او را از قصر بیرون كردند و با عامر بن مسعود كه با ابن زبیر [6] بیعت كرده بود، صلح نمودند. این ماجرا، سرآغاز زوال حكومت بنی امیه از عراق بوده است.



[1] نهج البلاغه، خطبه ي 61. منظور از خطاكاران طالب حق، خوارج و طالب باطل ماندگار معاويه است.

[2] طبري، ج 4، ص 426 تا 436 و 449 تا 473.

[3] طبري، ج 4، ص 469.

[4] طبري، ج 4، ص 452.

[5] همان، ص 466.

[6] همان، ص 404.